معنی دختر حضرت ادم

حل جدول

دختر حضرت ادم

اقلیما، اقلیمیا


دختر حضرت آدم

اقلیما، اقلیمیا

لغت نامه دهخدا

ادم

ادم. [اَ دَ] (ع اِ) اسم جمع ادیم. چرم.

ادم. [اُ] (ع ص، اِ) ج ِ آدَم. گندم گونان. || ج ِ اَدمانه.

ادم. [اُ دُ] (اِخ) یکی از قراء طائف است. (معجم البلدان).

ادم. [اَ دَم م] (ع ن تف) نعت تفضیلی از دَم ّ. مالیده تر.
- امثال:
ادم ّ من الوباره.
ادم ّ من بعره.

ادم. [اَ دَ] (ع اِ) قبر. گور. || قسمی خرما که آنرا برنی نیز نامند.

ادم. [اَ دَ] (اِ) لعل. (آنندراج). این معنی جای دیگر دیده نشد.

ادم. [اَ] (ع اِ) پیشوای قوم و روگاه آنها که شناخته شوند به او. مقتدی. مهتر. اَدمه. اِدام.

ادم. [اِ دُ] (اِخ) ادومه. ناحیتی شامل قسمت جنوبی یهودیه و قسمت شمالی عربستان. رجوع به ادوم شود.

ادم. [اُ] (ع اِ) نانخورش. خورش. قاتق. صبغ. هرچه اصلاح طعام کند چون سرکه و نمک و امثال آن. اِدام. ج، آدام.

ادم. [اُ دُ] (ع ص، اِ) آهوان سپید: والادم من الظباء؛ البیض تعلوهن ّ جدَدٌ فیهن غُبره. (معجم البلدان). || ج ِ اَدیم. || ج ِ اِدام.


حضرت

حضرت. [ح َ رَ] (اِخ) لقب حضرت محمد (ص): و بنده خواست کی این مضمون با انساب و تواریخ عرب و حضرت و ائمه ٔ دین مبین رضوان اﷲ علیهم درپیوندد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 113).

فرهنگ عمید

دختر

فرزند مادینه،
دوشیزه، باکره،
* دختر آفتاب: [قدیمی، مجاز] شراب، شراب لعلی،
* دختر تاک: [قدیمی، مجاز] = * دختر رز
* دختر خم: [قدیمی، مجاز] شراب، شراب انگوری،
* دختر رز: [قدیمی، مجاز]
شراب، شراب انگوری، دختر تاک،
انگور، خوشۀ انگور: دختر رز که تو بر طارم تاکش دیدی / مدتی شد که بر آونگ سرش در کنب است (انوری: ۴۹)،

فرهنگ فارسی هوشیار

دختر

(اسم) فرزند مادینه انسان بنت ابنه، زن مرد ندیده باکره. یا دختر آفتاب شراب لعلی یا دختر خم شراب لعلی، انگور دانه انگور. یا دختر روزگار حادثه.

معادل ابجد

دختر حضرت ادم

2657

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری